وبلاگ زندگی

ساخت وبلاگ
انگار همین دیروز بودبدو بدوهای ثبت نام کلاس اول پسرم ولی دارد تمام میشودبه همین سادگیکلاس اول تلاش.... مدرسه عدل ... دانشگاه اصفهانخدایا شکرتو خداروشکر که گل پسر در درس هایش موفق بود. به گفته خانم راعی عزیزمان ای معلم هم نام و یهم یادت بخیر یاد درس آب بابایت بخیر وبلاگ زندگی...
ما را در سایت وبلاگ زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azahraonikc بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:47

وقتی خدای مهربان این خصیصه زیبا را در وجود من قرار دادنمی دانست چقدر من عاشقققق این واژه ها هستمهدیه'>هدیه دادنهدیه گرفتناما پسر عزیزم خوب می داند مادرش عاشق چه چیزی استبا قسمتی از عیدی خودش مرا میبرد و به بهانه دیدن اکسسوری ها این را میگیرددقیقا روزی که حرف ح را یاد گرفتهاما به طلا فروش می فرماید آن ه را بدهید که اسم مادرم است و من می مانم و یک دنیا عشق به این گل پسر فهیم و دوست داشتنی وبلاگ زندگی...
ما را در سایت وبلاگ زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azahraonikc بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:47

دوستانی ماندنی و ماندگار مثل گلهای قشنگ بهارمن همیشه خدا را شکر می‌کنم که دوستانی که ۳۰ سال پیش انتخاب کرده‌ام هنوز هم برایم همانگونه‌اند.درست است بزرگ شده‌ایم ۳۰ سال گذشته است و شاید هم ۴۰ سال اما دوستیمان همانگونه پابرجاست.من هرگز به یاد ندارم دوستی را از صفحه زندگیم حذف کرده باشم و یا از دوستی با کسی پشیمان شده باشم.چون به نظر بنده همه انسان‌ها برای خودشان حرمت ارزش منزلت و شخصیت دارند.دنیای دوستان من متفاوت و رنگارنگ از هر طیف و مذهب و دینی که باشند ماندگارند.و من این ماندگاری را مدیون سعه صدر و بزرگواری مادر عزیزم می‌دانم که به من یاد داد با همه کس باید دوست باشی و دوست و دوست و دوست.دیروز دوست ۳۵ سال پیش من با من تماس گرفت و مرا دعوت کرد به خانه مادرش در نجف آباد.و این برای من جای بسی افتخار است که هنوز بعد از ۳۵ یا ۴۰ سال دوستیمان پایدار است.ایشان ساکن اهواز هستند اما هر وقت به خانه مادرشان می‌آیند و ما را همانجا دعوت می‌کنند.بماند که چند باری هم در شهر زیبای اهواز هم مهمانشان بوده ایم .و برای من اینگونه دوستی‌ها ارزش دارد.همکاری دارم که بچه‌دار شده است و برایم پیام داده است که پسر نازنین را بردار و به منزل ما بیا دلم برایتان و برای دیدننتان تنگ شده است.من خدا رو هر روز و هزاران بار شکر می‌کنم که چنین دوستان و همکارانی داشته و دارم.از آنجا که عاشق هدیه دادن و هدیه گرفتن هم هستم فقط منتظر چنین فرصتی هستم تا با پسرم آقا امیرحسینم که تمام زندگیم هست برای خرید هدیه روانه بازار شویم.این‌ها که همش بهانه است گاهی هم بی بهانه و بدون هیچ دلیلی به خرید هدیه مشغول می‌شویم.و من بابت همین هم خدا را هزاران بار شکر می‌گویم.و قرار مهمانی ما برای فردا چهارشنبه شد. (Why? وبلاگ زندگی...
ما را در سایت وبلاگ زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azahraonikc بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:47

به نام خدای بهاردر فصل زیبای بهار هستیم این فصل برای من خاطرات بسیار قشنگی دارد.من هنوز به امتداد مهمانی رفتن و مهمانی دادن‌ها فکر می‌کنم و برنامه‌ریزی‌هایم حول و محور همین‌هاست.اما دیروز صبح که از خواب بیدار شدم به هیچ وجه ممکن قادر به حرکت و دیدن اطرافم نبودم چشمانم سیاهی می‌رفت ساعت ۴ صبح بود نماز صبح را که می‌خواستم بخوانم اصلاً نا نداشتم.تا ساعت هفت صبح فکر می کردم می‌شود رفت کار اما..نشد که نشد امیرحسینم را با پدرش راهی مدرسه کردم هر طور بود راضیشان کردم که قبول کنند من امروز در منزل بمانم.اما هنوز ساعت ۹ صبح نبود که مجبور شدم روانه بیمارستان و کلینیک شوم و صرف سرم و سوزن و کلی دارو و درمان.با تمام این‌ها وقتی ساعت ۱۲ سرپا شدم برایم مهمان رزرو شد.و تا ساعت ۶ با مهمانانم سپری کردم مهمانی که امیرحسین هم عاشق فرزندش بود و این روز برای من بسیار پرخاطره شد.روزی که من کارمند در استعلاجی بودم اما به صرف ناهار و کیک دورهمی دوستانه و همکارانه گذشت.و یک جمله همکارم همچنان در ذهن من نقش بستایشان می‌گفتند یکی از آرزوهایم این بوده است که یک روز از درب خانه‌ای وارد شوم و ببینم آنجا سفره آماده برایم پهن است.و من دیروز ایشان را به این آرزویشان رساندم. وبلاگ زندگی...
ما را در سایت وبلاگ زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azahraonikc بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:56